امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

بفرمایید ماکارونی

         آخه این ماکارونی واقعا خوردن داره چون داداش جونم اونو درست کرده. جای شما خالی خیلی خوشمزه شده. حالا دیگه نگران آینده اش نیستیم حداقل هرچی نشه آشپز میشه.   ...
14 فروردين 1392

روز طبیعت

امروز روز 13 فروردین یعنی روز طبیعت بود. ما هم تصمیم گرفتیم این روز را در دامن طبیعت بگذرانیم. ما به یکی از مناطق خوش آب و هوا و سرسبز بردسیر یعنی لایداران رفتیم البته هوا نسبتا سرد بود و گاهگاهی باران می بارید اما لباس گرم برده بودیم و خیلی احساس سرما نکردیم.  در آنجا من یک دوست جدید پیدا کردم که باهاش فوتبال بازی می کردم . گاهگاهی هم تاب بازی میکردم اما تاب من بیشتر شبیه به یک گاچو بود!!! آنجا استخر پرورش ماهی قزل آلا هم داشت اما ماهیها هنوز کوچک بودن و قابل خوردن نبودن. من خیلی دلم میخواست اونا با دست بگیرم اما بهم اجازه نمیدادن برای همین تصمیم گرفتم او...
13 فروردين 1392

بچه ای به خوبی من تو مهمونی ها یافت نمیشه

دوستان عزیزم ما بچه ها وقتی که به مهمونی میریم باید ساکت و مودب کنار بزرگترا بنشینیم و اذیت نکنیم مثل من: اولا که به وسایل خطرناکی مثل کارد دست نزنیم!!! ثانیا سعی کنیم موقع خوردن میوه نفسی هم تازه کنیم!!! ثالثا وقتی که بزرگترا مشغولند از پله ها بالا بریم و اونا رو بترسونیم!!! و موقعی که دنبالمون اومدن بدون توجه به اطرافمون فرار کنیم!!!   ...
12 فروردين 1392

خودم یاد گرفتم جورابامو در بیارم و دوباره بپوشم

                        اول پاچه های شلوارمو خوب بالا میبرم!!!! بعد انگشتامو با زحمت زیاد تو جورابام میکنم!!! بعد با هر زحمتی که شده ( با نق زدن)  جورابامو در می آرم!!! آخ جون راحت شدم. حالا دوباره با کلی نق زدن می خوام اونارو بپوشم!!! آخ جون من خودم جورابامو پوشیدم. من دیگه بزرگ شدم . هوراااااااااا ...
12 فروردين 1392

من امروز قارچ کاشتم

کاشتن قارچ زیاد هم سخت نیست. ببینید آقای آرایشگر به چه راحتی و فقط به مدت نیم ساعت یک قارچ خوشکل روی سر من کاشت. البته تعریف از خود نباشه بر خلاف دفعه قبل این دفعه خیلی بچه خوبی بودم مامانم چندتا وسیله ایمنی از جمله اسباب بازی و دستمال و ... با خودش آورده بود که هم منو سرگرم کنه و هم اگه گریه کردم اشکامو پاک کنه که با کمال تعجب اصلا به کار نیومدن. خداروشکر دیگه بزرگ شدم ایشالا دفعه بعد دیگه احتیاجی نیست مامانم باهام بیاد. ...
10 فروردين 1392

زیارت شاهزاده حسین در جوپار

دیروز یعنی دوشنبه 5 فروردین مصادف بود با شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) و ما تصمیم گرفتیم این روز را به زیارت شاهزاده حسین در جوپار برویم خلاصه نزدیک ظهر بود که از بردسیر حرکت کردیم و ظهر در پارک ملت جوپار نهار خوردیم و استراحت کردیم. در آنجا به من خیلی خوش گذشت چون با وسایل داخل پارک حسابی بازی کردم. اما متاسفانه اینقدر خسته شدم که خوابم برد و سعادت یاری نکرد به همراه خانواده به زیارت شاهزاده حسین بروم و چند ساعتی داخل ماشین خوابیدم . وقتی بیدار شدم متوجه شدم که به شهرمان بردسیر برگشتیم. ای کاش با فرارسیدن این سال جدید دستی هم به سر و روی این سرسره ها می کشیدن و ....... دوستان گلم یادتون باشه ...
6 فروردين 1392

شما مقابل دوربین مخفی قرار دارین

آخه چرا همیشه خراب کاری های من به نمایش گذاشته بشه؟!!! حالا نوبت منه که از شلوغ کاری های بزرگترا عکس بگیرم تا هنگامی که اونا پیر شدن بهشون نشون بدم. حالا به حساب خودشون دارن خونه تکونی میکنن: دیگه خسته شدم جای خلوتی به جز آشپزخونه پیدا نمی کنم که استراحت کنم. شب بخیر   ...
4 فروردين 1392